یـا شـهـیـد
گروه اخبار
۰۶ آذر ۱۳۹۳
2213

تیربارچی و تیربار با هم شهید شدند

شهید «اسماعیل شعبانی» به عنوان تنها تیربارچی یگان می گفت: تا وقتی زنده هستم، تیربارم کار می کند و صدای آن شنیده می شود اما اگر روزی صدای آن قطع شد، بدانید که من و تیربارم با هم شهید شده ایم به گزارش یاشهید، امیر دریادار «حبیب الله سیاری» فرمانده نیروی دریایی ارتش به مناسبت […]

شهید «اسماعیل شعبانی» به عنوان تنها تیربارچی یگان می گفت: تا وقتی زنده هستم، تیربارم کار می کند و صدای آن شنیده می شود اما اگر روزی صدای آن قطع شد، بدانید که من و تیربارم با هم شهید شده ایم

به گزارش یاشهید، امیر دریادار «حبیب الله سیاری» فرمانده نیروی دریایی ارتش به مناسبت فرارسیدن هفتم آذر روز نیروی دریایی با نقل خاطره ای از دوران دفاع مقدس پرداخته و می افزاید:

روزهای آغاز جنگ بود، دشمن بعثی یورش بی امان خود را به خرمشهر آغاز کرده بود، شهر در آستانه سقوط بود، ما به عنوان تکاوران نیروی دریایی که در منطقه حضور داشتیم، تمام همت و تلاش خود را مصروف به دفاع از شهر و نجات آن کرده بودیم. سنگرهای خود را در میدان فرمانداری شهر مستقر کرده بودیم، خط مقدم نبرد ما با دشمن خیابان 45 متری بود.

موقعیت محل و منطقه بسیار حساس بود، چون با فتح خیابان 45 متری و تسخیر میدان فرمانداری، شهر کاملا در دست دشمن قرار می گرفت.

شهید بزرگوار «اسماعیل شعبانی» به عنوان تنها تیربارچی یگان ما بود، علاقه زیادی به تیربار داشت و همیشه به ما می گفت: «تا وقتی من زنده هسـتم، تیربارم کار می کند و شما صدای آن را می شنوید، اگر روزی صدای آن قطع شد، بدانید که من و تیربارم با هم شهید شده ایم، من و تیربارم هرگز از هم جدا نخواهیم شد.»

بچه ها از این صحبت شعبانی تعجب می کردند و گاهی از خود می پرسیدند، مگر می شود، تفنگ هم شهید شود و یا با صاحب خـود بـا هم به شهادت برسند.

چند روزی گذشت؛ یک شب که فشار دشمن زیاد بود، دیدیم که شهید شعبانی تیربار خود را به همراه مقدار زیادی مهمات بردوش گرفته و به طرف جایگاه استقرار جهت تیراندازی به دشمن می رود.

او رفت، بعد از مدتی کوتاه صدای تیربار شعبانی را مجدد به گوش شنیدیم.

ساعت حدود سه نیمه شب بود که متوجه شدم، صدای تیربار شهید شعبانی قطع شده، نگران شدم، از جایم برخاستم و به طرف محل استقرار او به راه افتادم.

وقتی به محل استقرار او رسیدم، با صحنه بسیار عجیبی روبرو شدم.

شهید بزرگوار شعبانی بر اثر اصابت آتشبار دشمن به شهادت رسیده بود، چگونگی شهادت او به این نحو بود که بر اثر اصابت ترکش و گلوله بر تیربار شعبانی، تیربار قطعه قطعه شده بود و به بدنش فرورفته بود، گویی جزئی از بدن او شده بود.

ایـن جا بود که به یاد صحبت او افتادم که مدام می گفت: من و تیربارم از هم جدا نمی شویم و اگر روزی صدای آن را نشنیدید، بدانید که ما هر دو با هم به شهادت رسیده ایم.

** آنها که جاوید الاثر شدند

در یک عملیات اسکورت کاروان، کشتی تحت اسکورت، موشک خورده بود و تعدادی از خدمه آن شهید شده و بقیه خود را به دریا انداخته بودند.

من به همراه خلبان معتمدی کیا، جهت بازرسی منطقه و نجات بازماندگان حادثه به بالای سرکشتی آسیب دیده رفتیم.

ظاهرا هیچ کسی در کشتی حضور نداشت، تنها شهید بزرگوار ناو استوار براتی پشت تیربار دوشکا در بالای پل فرماندهی ایستاده بود.

نردبان نجات را به طرف او انداختیم، از طریق بی سیم با او ارتباط برقرار کرده و خواستیم که بالا بیاید.

او در جواب ما گفت، که نمی آید، وقتی علت را جویا شدیم، گفت: اول تیربار مرا بالا برید، بعدا من هم می آیم جز این کار هرگز نخواهم آمد.

در این میان بود که وضعیت منطقه حالت قرمز شد و مجبور شدیم از آنجا دور شویم.

وقتی وضعیت دوباره عادی شد، به سراغ شهید براتی رفتیم و از او خواستیم که بالا آید، او باز هم حرف قبلی خود را تکرار کرد و گفت: تا تیربار مرا نبرید، من هم نخواهم آمد، چه معنی دارد من تیربارم را جا گذارم و با شما بیایم بوشهر، به من نمی گویند خودش آمده، تیربارش را جا گذاشته، من که می دونم بزودی شهید می شوم پس بگذار با تفنگم با هم باشیم، این اسلحه ناموس من است، من نمی توانم آن را تنها گذارم.

در این گیرو دار و گفت وشنود بودیم که دوباره وضعیت منطقه قرمز شد و مجبور شدیم مجددا منطقه را ترک کنیم اما وقتی برای بار سوم به سراغ براتی رفتیم او دوباره سر جای خود ایستاده بود و حرف قبلی خود را تکرار می کرد.

ما هم در نهایت مجبور شدیم، با وجود وضعیت فوق العاده منطقه، اول تیربار او را به بالا آوریم و سپس خودش را به داخل بالگرد هدایت کنیم.

آن روز گذشت اما گویی او بانگ رحیل و عروج خود را از عالم بالا شنیده بود و برای شهادت لحظه شماری می کرد، چون درست 15 روز بعد در یک عملیات دیگر اسکورت کاروان وقتی ناواستوار براتی روی یک یدک کش حضور داشت، با اصابت موشک دشمن بر یدک کش، خود و دوستانش به شهادت رسیدند و هیچ اثری از آنها بدست نیامد.

پیکر مطهرش آنها پیدا نشد، اما نام آنها بر جریده هشت سال دفاع مقدس این مرز و بوم برای همیشه تاریخ جاوید و ماندگار شد

نظرات

لطفا دیدگاه خودتون رو بیان کنید: