یـا شـهـیـد
۰۴ آبان ۱۳۹۸
2117

آخرین عکس شهید تخریبچی که روی قله‌های سردشت ماندگار شد

آخرین تصویر شهید مجتبی اکبری‌نسب لحظاتی بعد از شهادتش در چهارم آبان بر روی قله‌ای در منطقه سردشت گرفته شد.

به گزارش یاشهید ، شهید مجتبی اکبری‌نسب متولد یازدهمین روز از مرداد سال 1345 بود. جوانی‌اش با حضور در مسجد «احرار» سپری شد و همین حضور در مسجد او را با دوستان خوب و انقلابی آشنا کرد. در 21 سالگی علاوه بر تحصیل در هنرستان مشغول کار در یک شرکت برقی شد. در این زمان جنگ تحمیلی بهانه‌ای شد تا مجتبی به راهی که با اعتقاد و ایمان و راهنمایی دوستانش انتخاب کرده بود، قدم بگذارد. او که به عنوان نیروی تخریب‌چی در جبهه‌های جنگ حضور یافته بود سرانجام در چهارم آبان سال 66 در منطقه عمومی سردشت به شهادت رسید و آسمانی شد.

مادر شهید در خصوص رفتن فرزندش به جبهه اظهار داشت: همیشه می‌گفت می‌ترسم سفره جمع شود و من بهره‌ای از آن نبرده باشم، از من خواست بگذارم به جبهه برود و پدرش را هم راضی کنم. پدرش خیلی با او صحبت کرد، خیلی مجتبی را دوست داشت، وقتی به دنیا آمد پدرش خیلی خوشحال شد، گفت خوب است که بچه اول پسر باشد، پشت و پناه پدرش می‌شود. وقتی پدرش راضی شد به من گفت ان‌شاءالله بتوانم جبران کنم. صبح کیفش را برداشت و رفت.

خواهر شهید نیز تعریف کرده است: زمانی که مجتبی تصمیم به حضور در جبهه گرفت ما متوجه شدیم به مرحله‌ای رسیده است که زندگی خود را انتخاب کند. کارهایی که کمتر جوانی انجام می‌داد را انجام می‌داد. امام را عاشقانه دوست داشت و هرکس با امام ارتباط نزدیک داشت به او هم علاقه پیدا می‌کرد.

یکی از دوستان شهید گفته است: دوستی ما از مسجد آغاز شد و علاقه و علقه‌ای بین ما برقرار بود. من جبهه رفته بودم که باهم نامه‌نگاری می کردیم، خیلی دوست داشت به جبهه بیاید. شبی که می‌‎خواست به جبهه جنگ عازم شود به خانه شهید خیری رفت، خیری به او گفته بود اگر شهید شدی من را شفاعت کن.

محمد سادات از همرزمان شهید درباره نحوه شهادت وی روایت کرده است: روز چهارم آبان در منطقه سردشت قبل از شروع به کار، زیارت عاشورا خواند و بعد حرکت کرد.

ما از طرف گردان المهدی (ع) مامور بودیم که برای تامین‌ بچه‌های‌ تخریب داخل میدان مین نگهبانی بدهیم. فاصله ما با عراقی‌ها حدود ۳۰۰ متر بود و روی قله‌ای بودیم. شهید اکبری به همراه سایر بچه‌های تخریب داخل میدان مین مشغول خنثی کردن مین‌های والمری بود که یکدفعه صدای انفجار آمد.

با صدای انفجار و با هدایت بچه‌های تخریب بالای سرش رسیدیم و بدنش را داخل پتو پیچیدیم و از میدان مین بیرون آوردیم. ترکش‌های فراوانی به رانش خورده بود و خون بدنش تخلیه شده بود که از همان به شهادت رسید. من هم دوربین همراه داشتم و آخرین عکس یادگاری را با این تخریبچی شهید انداختم.

نظرات

لطفا دیدگاه خودتون رو بیان کنید: