“نماز قضا شده ندارم ولی اگر کسی خواست برای آمرزش گناهانم نماز بخواند. روزه قضا شده حدود یک ماه و نیم دارم که هرکس توانست بگیرد و مراسم را ساده ولی خوب بگیرید. از دعوت کردن افراد ضد انقلاب به مجلس من نیز خودداری کنید.”
به گزارش یاشهید ، “جعفر رجب زاده” در سال 1345 در روستایی در تربت جام به دنیا آمد. همزمان با شروع انقلاب در کلاس پنجم ابتدایی از طریق دوستانش با مسجد قائم آشنا شد و به عضویت بسیج درآمد. از سال ۶۱ به شهرستان تربت جام عزیمت کرده و نزد خواهرش در همانجا مشغول تحصیل در دبیرستان شد. او از همان ابتدا با ورود خود به تربت جام بصورت افتخاری با جهاد سازندگی، همکاری قابل توجهای داشت. به گونهای که برای ادامه فعالیتهای جهادی مجبور به تحصیل بصورت شبانه شد. روزها با سخنرانی در مدارس تربت جام و جذب و تشویق دانش آموزان اقدام به ساخت کتابخانه در روستاها نمود.
جعفر در سال 1360 با تهیه رضایت نامه جعلی و امضای تقلبی پدر و دستکاری شناسنامه، به آموزش نظامی اعزام شد.
در سن 15 سالگی دورهی آموزش نظامی را در شهرستان کاشمر طی نمود و پس از آن، به جبهه اعزام شد.
قبل از ورود به واحد تخریب، چندین مرحله به جبهه اعزام تا اینکه در 30 فروردین 1365 جذب واحد تخریب لشکر ویژه شهدا شد.
بعد از گذراندن دوره تخصصی آموزش تخریب، در چندین عملیات همچون عملیات تک حاج عمران- کربلای ۲ و … شرکت نمود و سرانجام در عملیات کربلای 5 در تاریخ 26 دی 65 به درجه رفیع شهادت نائل شد.
فرازی از وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین انه خیر ناصر و معین
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ “آیه ۱۱۱ سوره توبه ”
بارپروردگارا؛ حمد و سپاس مخصوص و شایسته و لایق توست و فقط توئی که مستحق پرستش هستی. تو را شکر میکنم و در مقابل تو سرسجده فرود میآورم و فقط به راه تو میروم که تنها راه تو لایق فداشدن و قربانی شدن است و با دل و جان در این راه جانفشانی میکنم. امیدوارم این خدمات ناقابل و نالایق را از این بنده حقیر بپذیری.
امروز عصر روز ۱۸ دی ۶۵ است و احتمال دارد امشب برای برپاکردن عاشورائی دیگر به منطقه برویم. لذا لازم میدانم آخرین جملاتم را بر روی کاغذ بیاورم و درد دلم را باکاغذ و قلم بگویم، شاید روزی یک نفر پیدا شود و حوصله کند آن را بخواند.
در این آخر کار صحبت زیاد است، نمیدانم سوالاتی که مطرح است را جواب بدهم یا اینکه مطالب بهتر را بگویم. بالاخره از خداوند میخواهم که با شهادت من انقلابی در خانه و در محله و اقواممان ایجاد شود و آنها هم در انقلاب شریک شوند و بفهمند که خانواده شهدا چه میکشند. آری خانواده شهدا هم فرزند خود را دوست داشتند و هیچ خانوادهای نیست که هنوز فرزندش را دوست نداشته باشد، ولی هر چه باشد میگوید اسلام را بیشتر دوست دارم، اگر فرزند من شهید نمیشد اسلام به خطر میافتاد.
پدر عزیزم؛ شما سعادت و نیک بختی مرا میخواهید. اگر برای من سعادت میخواهید، سعادت و عظمت من در جهاد و در شهادت است و اگر بدبختی مرا میخواهید جهنم من در این شهرهاست. چرا که خود شاهد هستید هرگاه که به مرخصی میآیم، نه آنکه نمیگذارند بلکه نمیتوانم بایستم. هرگاه با خود فکر میکنم که مثلا بروم مدتی در شهرستان و مدتی در منطقه باشم، اصلا برایم محال است چه بشود به عمل کردنش. و این را بدانید که: “ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتح الله خاصه اولیاء” که جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آنرا بسوی بندگان خوب و مخصوص خود باز میکند.
پدر عزیزم؛ انسان باید در نزد خدا آبرومند باشد نه خلق خدا. مردم چه کارهاند. انسان در نزد خدا عزیز باشد نه بنده گنهکار خدا. پس صبر کن به رضای خداوند چرا که شهید زنده است و از همه انسانها بیناتر است. چرا که شهید شاهد است و این شهید است که ما را راهنمائی میکند. بزرگوار باش و همیشه خوشحال باش که فرزند تو سرباز سرافراز امام زمان(عج) بوده است؛ اگر ما را به عنوان سرباز خود قبول کنند.
سلام و درود خدا برشما پدر بزرگوارم.
بهشت زیر پای مادران است
و تو ای مادر من؛ ای که به خوب و بدم ساختهای که خودت را فدای سلامت من کردی. ای که از دامن تو مرد به معراج میرسد و از تو به خدا میرسد. اگر من لیاقت شهادت یافتم بخاطر صبر و شکیبایی توست که هیچگاه از دوری فرزندت شکایت نکردی و این تو بودی که در عین ناراحتی جسمی و مریضیات وقتی به من میرسیدی خودت را خندان و خوشحال میگرفتی تا از غم درونت آگاه نشوم. ولی من میدانم که تو چه میکشی و زبان من نمیتواند توصیف کند و برای تو تشکر کند بلکه فقط به خدا واگذار میکنم که خودش مقامات شما را بلند مرتبه گرداند.
مادر عزیزم؛ بدان و آگاه باش که شهادت منتهی الیه آرزوی من بود. مادرم! میدانم که دوری و فراغ فرزند مشکل است. این را میدانم ولی اسلام و قرآن و انقلاب بالاتر از همه ماست. اگر من نباشم دیگری هست ولی اگر اسلام نباشد هزار اگر ما باشیم بدرد نمیخوریم.
پیامبر اسلام فرمودند: دوره آخرالزمان خوبان امت من گلچین میشوند. پس بدانید و آگاه باشید هر کس که شهید نمیشود هنوز جزء خوبان امت پیامبر قرار نگرفته است و باید خود را بسازد. اگر میبینید شهید زیاد میدهیم ناراحت نباشید، که این وعده انبیاء و ائمه است و بدانید که سربازان واقعی امام زمان(عج) میباشند و مسلم است که انقلاب و کشور و اسلام از خود امام زمان(عج) است و این مردم و بچهها هم فرزندان خود ایشان هستند. پس هیچ جای ناراحتی وجود ندارد که چرا شهید میدهیم.
از وسایل و نوشتههای من خیلی مواظبت کنید. در جعبهای که در جبهه دارم خیلی چیزها از قبیل ضبط، نوار، کتاب، دفتر خاطرات و تذکرات میباشد که لازم میدانم بخوانید و بدان عمل کنید. از نوارهایی که دارم خیلی مواظبت کنید. اگر دوستم مهدی غیوری آمد یک عدد نوار حاج منصور دستش دارم که چون تنها یادگار دوستم سید جواد است؛ اگر خواست نوار خالی دارم، بردارد و از روی آن ضبط کند.
نماز قضا شده ندارم ولی اگر کسی خواست برای آمرزش گناهانم نماز بخواند. روزه قضا شده حدود یک ماه و نیم دارم که هرکس توانست بگیرد. مراسم را ساده ولی خوب بگیرید. از دعوت کردن افراد ضد انقلاب به مجلس من خودداری کنید. قبرم در بهشت رضا و حتی الامکان نزدیک شهید بهاری باشد. از عکسهایم خیلی خوب نگهداری کنید.
والسلام علی عبادالله الصالحین
لطفا دیدگاه خودتون رو بیان کنید: